وقتی از یک نمای کلوز آپ به آدم ها نگاه می کنی هر کسی در بند است . آدمی انگار در بند شدن و اسیر شدن را دوست دارد .

انگار هیچ کسی از دنیایش و سرنوشتش لبخند رضایت به لب ندارد.

هر چه قدر که بزرگ شدیم مساحت زخم هایمان وسعتش بیشتر و بیشتر تر شد .

لبخند هایمان هم مصنوعی و مصنوعی تر و یک از ته دل خندیدن برایمان شد یک آرزو .

بچه که بودیم چه گریه ها که برای مشق نوشتن ها نکردیم و چه انتظارها که نکشیدیم برای خانه رفتن .

این روزها دلم به شادی های کودکانه چه ملتمسانه می نگرد .

بچه که بودم فکر می کردم آن ها که کیف سامسونت دارند خوشبخت تریند .

و حالا هیچ چیز من و دنیایم را شاد نمی کند و فقط می گذرانی این ته مانده روزهای عمر کوتاهت را????????

علیرضا_بهجتی

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فال حافظ آنلاین روزمرگی Zahirvabagx Netz گرنداستریم تهران41525 یوزرنیم پسوردهای نود 32 ????Mʏ ᴡᴏʀʟᴅ???? واگویه های دل با "خودم"... همچنین شما جام جهان نما